معنی با هم جفت شدن
لغت نامه دهخدا
هم جفت. [هََ ج ُ] (ص مرکب) جفت. قرین. نزدیک:
مرا گفت جز دخت خاقان مخواه
نزیبد پرستار هم جفت شاه.
فردوسی.
به جای آور سپاس و شکر یزدان
که چون موبد نه ای هم جفت نادان.
فخرالدین اسعد.
چو هم جفت آن بت شدی در نهفت
از آن پس برومند گشتی ز جفت.
اسدی.
دل سرد کن ز دهر که همدست فتنه گشت
اندیشه کن ز فیل که هم جفت خواب شد.
خاقانی.
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
فرهنگ عمید
واحد شمارش برخی چیزهایی که بهصورت دوتایی کاربرد دارد: یک جفت جوراب،
دو عدد از چیزی یا کسی،
(صفت) [مقابلِ طاق] زوج،
زن یا شوهر، همسر،
دو حیوان نروماده که با یکدیگر جفتگیری میکنند،
(صفت) [عامیانه، مجاز] دو چیز برابر و مانند هم: دوقلوها جفت هم بودند،
(صفت) همانند، نظیر،
(زیستشناسی) عضو عروقی و اسفنجی که در دوران آبستنی داخل رحم پستانداران تشکیل میشود و توسط بند ناف به جنین اتصال دارد و اکسیژن و مواد غذایی به جنین میرساند و مواد دفعی جنین را دفع میکند. در زایمانهای عادی در حدود یک ساعت بعد از تولد نوزاد خارج میشود،
دو گاو که برای شخم زدن پهلوی هم میبندند: جفت ببردند و زمین ماند خام / هیچ ندارد جز خار و گیا (مولوی۲: ۶۴)،
[عامیانه] کامیون دهچرخ،
۱۱. (صفت) [قدیمی] همراه، همدم: من به هر جمعیتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوشحالان شدم (مولوی: ۵)،
* جفت شدن: (مصدر لازم)
به هم پیوستن،
با هم برابر شدن، مانند هم شدن،
به هم پیوستن نروماده، مقاربت کردن،
* جفت کردن: (مصدر متعدی)
دو چیز را با هم برابر ساختن، مانند هم کردن،
به هم پیوند دادن،
دو حیوان نر و ماده را کنار هم قرار دادن برای جفتگیری،
چَفت
جفت گیری
جفت شدن حیوان نروماده با هم برای تولید نسل، لقاح،
فرهنگ معین
زوج، دو عدد از یک چیز، زن و شوهر، همسر، همتا، همانند، همراه، همدم. [خوانش: (~.) [په.] (اِ.)]
(جُ) (اِ.) عضوی عروقی که در هنگام بارداری، از طریق بند ناف مواد لازم را به جنین رسانده و مواد دفعی را می گیرد.
(جَ) (اِ.) = جفته. چفته: نک چفت.
معادل ابجد
885